به نام خدایی که ...
نگاه مهربانش را از همان روز ازل
بدرقه ی راهم کرد
و لبخندش کافیست
برای تاب آوردن تمام پاییزها
همیشه نفس هایم دلتنگ اند
دلتنگ خــــــــــــــــــــدایی که ...
همین نزدیکی هاســـــــــــــــــت
و همیشـــــــــــه هست
از خودم چیز زیادی نمیدانم
شاید فقط این سه نقطه ها...
که بار بغض هایم را به دوش میکشد
خوب میشناسد مرا !
زمانی خـــــــــــــــــــــــــــــــداوند همسایه ام بود ...
:: برچسبها:
خدا ,
من و بغض ,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0